خانه عناوین مطالب تماس با من

خاتون

خاتون

پیوندها

  • مرد مرده
  • کدامین روز خواهی آمد
  • حس پرواز عجیبی دارم
  • honar&30nama
  • مسعود
  • مریم

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • دی 1385 1
  • آذر 1385 1
  • آبان 1385 2
  • مهر 1385 2
  • شهریور 1385 1
  • خرداد 1385 1
  • اردیبهشت 1385 1
  • فروردین 1385 1
  • اسفند 1384 7
  • بهمن 1384 2
  • دی 1384 3
  • آذر 1384 11
  • آبان 1384 14
  • مهر 1384 13
  • شهریور 1384 14
  • مرداد 1384 1

آمار : 48757 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 15:35
    روزگاری اینجا ایمن گاه منو تنهاییام بود ولی یهو همه فهمیدن و شناختن اینجارو حتی به اینجا هم رحم نکردند و با پرویی تمام وارد شدن و ریز به ریز مطالبشو خوندن حتی باعث شدن ۳ بار ارشیو پاک کنم ولی الان میخوام حتی شده یه وبلاگ برای خودم داشته باشم زیادی دارن به حریم خصوصیم تجاوز میکنن واسه همین میرم از اینجا خدافظ
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 23:11
    می گن اگه دستتو مشت کنی میشه اندازه ی قلب دستمو مشت کردن اندازه ی یک سیب قرمز متوسط شده ولی داخلش قده یه دریا غم جمع شده پ.ن: بدبختی اینه که باید بخندی همش ولی دیگه این قدرتم نداری
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 23:51
    ادما خیلی عجیبن خیلی یکی با یک فکر خودشو ذلیل می کنه یکی دیگه به اوج می رسه شاید اصل فکر یکی باشه ها ولی؟؟؟!!!!! یه شبی یه نفری تو یه خاکی تو اتاقش به این فکر میکنه که چطوری میشه خودکشی کنه تونم بدونه درد و بدون بازگشت تو این زمان ۳ تفر راه می ذارن جلو پاش ۱)بهش می گه که چطوری خودشو بکشه ۲)دلیل می خواد ازش خیلی منطقی...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1385 23:52
    زندگیت به ادما پیوند خورده اگه یه قلب از سنگ داشته باشی راحتی وگرنه واسه خودکشی ام هم نمی تونی به خاطر اونا تصمیم بگیری پ.ن:می خوام همه چیزو ول کنم برم
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 15:13
    از خودم شگفت زده می شم یه شب مثل دیشب سگ بودم حالا دارم غش غش می خندم البته ابنو مدیونه یه نفرم پ.ن:جدیدا از چت خیلی بدم میاد ادم راحت حالتشو اون پشت قایم میکنه پ.ن: همیشه منتظر بودم ۲۰ سالمشه ببینم چه قد تغییر میکنم.و اینکه کلی هم بزرگ میشم فردا میشه دعا کنید واسم یکم تغییر کنه (زندگیم)
  • [ بدون عنوان ] جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 15:50
    خانمی و نجابت و حیا بیش از حد = ملت فکر کنن تو خری هی تو بروی خودت نیار هی تو بگو عیب نداره حتما جدیدا سرش خورده به دیوار هی تو لا پوشنی کن ملت هم فکر کنن تو اصلا از ۷ دولت ازادی اصلا نمی فهمی یه جورای خری پ.ن: اقا جان یکی هیچ راه کاری سراغ نداره ما این دم و گوش مخفی کنیم؟؟؟؟؟؟ پ.ن۲: دانشگاه رفتن انگیزه می خواد وقتی...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 23:40
    کشاورزی رشته ای مه باید فیلسوفا بخوننش مخصوصا باغبانی اش باید یه درختو پیوند بزنی پیوندکت باید عالی باشه بدون هیچ مشکلی پایه باید محکمو استوار باشه همه اینا که گرفت و یک رشد کرد احتیاج به قیم دارن تا خوب رشد کنن ولی واسه قیم بستن فقط یک شاخه باید باشه بهش فقط یه شاخه فقط یه شاخه منظورم روشنه یا روشن تر بگم؟ پ.ن:این که...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 16:51
    می دونی این که من بر گشتم دلیلش فقط یه حس بود یه حس هجوم کلمه ها به مغزم باعث شد من بر گردم نه من عاشق این جام ۴ سال بهاش زندگی کردم درسته یه وقتی می افتد این گوشه و خاک می خورد ۲ بار خونه تکونی شد و ارشیوش پاک ولی من این جا دوست دارم مهم نیست کسی اینجا رو نخونه مهم اینه که این هست و وجود داره مهم اینه که من هستم می...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1385 00:38
    دیگه نوشتنم ارضام نمی کنه به آخر خط رسیدم خدافظ
  • [ بدون عنوان ] جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 22:32
    صدای ضبط بلند هوای اتاق سنگین موبایلم زنگ می خوره مامان داد می زنه صدام میزنه ,heaven, heaven زنگ در از بس حیغ زده صداش گرفته پاهام سست شده یارای تکون خوردن ندارن خدایا من این دخترو تو آیینه نمی شناسم من نمیشناسم نمی شناسم نمیشناسم
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1384 13:14
    شگفتـــــــا وقتی کـــــه بــــود ، نمــــی دیدم وقتی می خــــوانــــد ، نمی شــنـــــیــــدم وقــــتــــی دیــــــدم ... کـــه نــــــبــــــود وقتی شنــــــــیـــدم ....که نــخــــوانـــــــد
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1384 22:27
    امروز ۲ ساله که فرشته ها به خاطر اومدن یه فرشته جشن گرفتن ۲ساله که ما به خاطر از دست دادن یه فرشته عزا داریم دومین سالگرد فوت باباست امروز خدا بیامرزدت با بایی خیلی دوست دارم
  • [ بدون عنوان ] شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1384 00:10
    یه پیشی کوچو لو اینجاست که از خجالت نمی تونه میو میو کنه
  • [ بدون عنوان ] شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 16:21
    غروب شد بیا ؛ غروب شد بیا بیا و خانه ی دلم را رو شن کن بیا که که دریچه های قلبم دوریت را احساس میکنند و نیاز مند تو اند. بیا که دستانم نیاز مند ان هستند که در اغوش گرم دستان تو قرار بگیرند؛ بیا ؛بیا که تک چراغ وجودم با حضور تو رو شن می ماند و پر نور می شود هان با توام ؛با تو ای بهترین جلوه ی خداداد با تو گوش کن به...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 22:35
    با تو ام ای نور ؛ای منشور ای تکان های دل ؛ای ارامش ساحل هر چه هستی باش اما کاش.... نه جز اینم ارزوی نیست هر چه هستی باش اما باش!!!
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 22:28
    ما در جوانی عاشق هم میشیم هر روزم واسه هم خطر ناک تر ما عاشق نیستیم معتاد به همیم قسمتی از فیلم حکم
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1384 23:32
    خر حیوان زیبا و خوبی است پ.ن:بی خود نیست به راحتی خر میشم:ی
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 17:58
    خیابونا خوشگل شدن مغازه ها قرمز سرتو بچرخونی قلب میبینی و بسته های شکلات همه تو مغازه ها دارن به دنبال چیزی واسه کسی که دوسش دارن می گردن تا ثابت کنن که دوسش دارن تا بگن آره عزیزم من به یادت بودم البته انگیزه ها با هم فرق میکنه (من مثبت دیدم ) با هر کی حرف بزنی حرف حرفه والنتاینه ۲روز دیگه همه سایتا و وبلاگم می نویسن...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1384 22:41
    از ادمای فضول متنفرم بازم این جوری اپ شد شرمنده
  • [ بدون عنوان ] جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 22:36
    هر وقت دارم اتاقمو تمیز میکنم همانند آلیسم در سرزمین عجایب
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 19:31
    *ضمنا فلان فلان این نگارنده پدرسگ که در تمام طول ترم و حتی این 4-5 روز اخیر درس و کتاب و دانشکده رو به کفش چپش حساب کرده و حالا شب قبل از امتحان وسط حدود 300 صفحه کتاب و جزوه که نهایتا 30 صفحشو خونده و حتی از موضوع کلی بقیه بی اطلاعه نشسته توی سرش می زنه! ** خدایا غلط کردم! این ترم رو یه جوری به خیر بگذرون قول شرف می...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 12:03
    داره از خودم بدم میاد از این همه ملاحظه کاری که میکنم انقد که همه فکر میکنن من متوجه نمیشن انقد که خیلی راحت واسم خالی میبندن و فکر میکنن من واقعا خرم چی کار کنم ؟ چه جوری بهتون بگم که این گوشای مخملی بیرون زده مصنوعی ست اره با توام با تو با تو که فکر میکین منو از خودم بیشترو بهتر می شناسی اینو بدون منو اصلا نمیشناسی...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 22:24
    آرزوهای دیروز امیدهای امروزند ارزوهای امروز امید های فردا تلاش کنیم آرزوهای انتخاب کنیم که امیدهایمان را نا امید نکنیم خاتون
  • [ بدون عنوان ] جمعه 25 آذر‌ماه سال 1384 12:31
    هنگامی که دست روزگار سنگین و شب بی‏آواز است زمان عشق ورزیدن و اعتماد است و چه سبک است دست روزگار و چه پر آواز است شب هنگامی که آدمی عشق می‏ورزد و به همگان اعتماد دارد پ.ن: اگر واقعا قابل اعتماد باشن اعتماد تو این زمونه واژه ی غریبی شده که فقط باید تو پسدو های خونه دنبالش بگردیم
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 17:21
    ادعای روشنفکریتون چشم همه رو کور می کنه؟ ولی وقتی پای عمل میرسید هنوز هم سنت ها گردنتون گرفته پ.ن:خسته ام خیلی
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 18:24
    ای نگاهت نخی از مخمل واز ابریشم چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور به تبسم به تکلم به دل آرایی تو به خموشی به تماشا به شکوفایی تو ************* شبهی چند شبی آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است در من انگار کسی در پی افکار من است یک...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 14:41
    باز هم امدی تو بر سر راهم ای عشق میکنی دوباره گمراهم دردا من جوانیو به سر کردم تنها از دیار خود سفر کردم دیریست قلبه من از عاشقی سیر است خسته از صدای زنجیر است .... دریا اولین عشق منو بردی پ.ن: دریا خیلی بدی
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1384 23:45
    می خواستی بهم کادو بدی ۱ ساعت واسم فلسفه رنگا رو گفتی قرمز =عشق ابی=ارامش زرد=تنفر .... بعدش بهم یه قلب زرد دادی گفتی عزیزم تقدیم با عشق
  • [ بدون عنوان ] جمعه 11 آذر‌ماه سال 1384 16:42
    دیگه افراد تو زندگیم تکراری شدن درسته همشونو دوست دارم ولی شاید خودم تکراری شدم نمی دونم کاش می شد با یه حمام رفتن همه ی حس های بدو از خودت پاک کنی کاش می شد یه فرد جدید تو زندگیت پیدا بشه فرقی نداره زن مرد پسر دختر فقط جدید باشه و با حال از اونای که بشینی بغلش دلت نیاد حتی واسه چای ریختن پاشی از اونای که غمو غصه هاش...
  • ازت متنفرم دکتر سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1384 15:42
    بوفه دانشگاه رو که جایی دنج و دوست داشتنی واسه دو در کردن کلاسا بود بستن سرویس ها جدا شدند و امروز خبری جدید لرزه بر انداممان انداخت کلاس ها نیز جدا پ.ن:شاید مسبب بشن اولین اعتصاب عمرم رو تجربه کنم
  • 75
  • صفحه 1
  • 2
  • 3