خانه عناوین مطالب تماس با من

خاتون

خاتون

پیوندها

  • مرد مرده
  • کدامین روز خواهی آمد
  • حس پرواز عجیبی دارم
  • honar&30nama
  • مسعود
  • مریم

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • دی 1385 1
  • آذر 1385 1
  • آبان 1385 2
  • مهر 1385 2
  • شهریور 1385 1
  • خرداد 1385 1
  • اردیبهشت 1385 1
  • فروردین 1385 1
  • اسفند 1384 7
  • بهمن 1384 2
  • دی 1384 3
  • آذر 1384 11
  • آبان 1384 14
  • مهر 1384 13
  • شهریور 1384 14
  • مرداد 1384 1

آمار : 48829 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 14:32
    قرص و شربتمو خوردم آمپولمم زدم خوبه خوبم ولی دیگه نه تحمل تورو دارم نه بی تو بودن رو
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 17:44
    شازده کوچولو فقط یه قصه نیست. واقعیته می خوای برات تعریفش کنم؟ روزی روزگاری یه شازده کوچولو بود که من بودم. تنها توی سیاره کوچیکش داشت زندگیشو می کرد. تا یه روز یه گل سرخ توی سیاره اش پیدا کرد. گل سرخی که قبلا اونجا نبود؛ بود ولی دونه بود. گل سرخی که تو بودی. شازده کوچولو هول شده بود. ولی خودشو از تک و تا ننداخت....
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 22:39
    می شه حالا که اومدی اینجا فقط واسم دعا کنی بگو به آ روزش برسه مرسی دوسته خوبم
  • [ بدون عنوان ] شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1384 15:34
    خسته شدم بیا دیگه
  • [ بدون عنوان ] جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 17:34
    به شمارش معکوس رسید ۱۰ ۹ . .
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1384 12:55
    چشماتو وا کن ..... دیدتو وسیع آدما با ارزش تر از اونوی هستن که فکرشو میکنی چشماتو وا کن .... دید تو وسیع آدما با ارزش تر از اونوی هستن که فکرشو میکنی چشماتو وا کن .... دید تو وسیع . . . . . . .
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 13:17
    رهگذری بیکار با نوک خنجرش نامش را بر دیواره ی متروکه ی قلبم حک کرده است ... نمی دانی که جای هر حرفش چقدر درد دارد ... ری را
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 23:17
    یه زمانی بود عاشق عروسک بودم اتاقم پر بود از اونا اگه می دونستم خودمم یه روزی مثل عروسک می شم هیچ وقت نمی خریدمشون
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 15:50
    دوست دارم فدات میشم من خیلی دوست دارم از تو بیشتر تو ماله منی خسته نمیشی انقد دروغ میگی؟ فرشته مهربونم دیگه از دست خسته شده؟ چه برسه به من
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 12:58
    دلم می خواد روزی برسه که تو به پام بیفتی زار بزنی بگی ببخش اونوقت من می خندم کاراتو بهت می گم خودتم شرمنده می شی یعنی اون روز می رسه؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 12:20
    دروغ می گی فکر میکنی باور کردم ولی نمی دونی به خاطر خودمه که می خوام باور کنم
  • [ بدون عنوان ] جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 13:36
    تو که از انجام کوچکترین کارها برای من دریغ میکنی ، چه جوری ادعا میکنی جونت رو هم به پای من می ریزی؟ ....
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 16:21
    خستم گشنمه ۱ هفته اس ازت خبر ندارم می ترسم همیشه از این روز می ترسیدم دوست ندارم دوباره از دستت بدم این دفعه خودمم از دست میرم شایدم نرم چرا جوابمو نمی دی؟ ترس تمامه وجودمو گرفته اضطراب ترس نگرانی همه رو با هم دارم هیچکسم درکم نمی کنه تو این حالت باید لبخندم بزنم خدا یا کمک کن دارم داغون میشم این مرحله رو خوب تموم کن...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1384 16:46
    خدایا ازت یک چیز می خوام تو رو خدا بهم بده خدااااااااااااا جون دوست دارم خدا جون کمک می خوام خدا جون همیشه بهم کمک کردی این دفم روش خدا جون خودم می دونم چی کارا کردم ولی نوببخش خدا جون کمک می خوام پ.ن: واسم دعا کنید خدا حرفامو قبول کنه
  • مامان جونم سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 11:48
    حس می کنین اره؟؟ کافی یکم بو بکشید یکم همه جا بوی مامانا می اد توی وبلاگا توی مغازه ها توی خیابونا همه جا امروز همه جا بوی بهشت می ده همه جا طبق رسم قدیم امروز می خواستم واسه مامانم تنها سر مایه عمرم کادو بگیرم ولی به نتیجه نرسیدم جه طوری می شه واسه یکی که بهشت زیر پاشه کادو بگیرم چی بگیرم تا زحمت های که واسم کشیده رو...
  • 75
  • 1
  • 2
  • صفحه 3