داره از خودم بدم میاد

از این همه ملاحظه کاری که میکنم

انقد که همه فکر میکنن من متوجه نمیشن

انقد که خیلی راحت واسم خالی میبندن و فکر میکنن من واقعا خرم

چی کار کنم ؟

چه جوری بهتون بگم که  این گوشای مخملی بیرون زده مصنوعی ست

اره با توام با تو

با تو که فکر میکین منو از خودم بیشترو بهتر می شناسی

اینو بدون منو  اصلا نمیشناسی

من من یه موجوده مرموز نیستم

کافی قفط دیدتو وسیع کنی چشماتو وا کنیو منه حقیقی منو بشناسی  نه بلکه ببینی

می دونی متنفرم از این حس مسخره

میدونی چه حسی؟ این حسی که جدیا به خاطر کارای تو حرفای تو تو من ایجاد شده البته قبلا این حسه بود ولی نمی ذاشتم خیلی پیدا بشه ولی الان جدیا دیگه حالمو بد میکنه خیلی

تقصیر تو نی

مقصر خودمم !خودم مقصرم خوده خودم . از اینکه همه احساسمو پشت یه لبخند مسخره که بعضی اوقات دلم می خواد بزنم تودهنم بگم الکی نخند پنهون می کنم حرصم میگیره!

میدونی چی بیشتر حرصمو در میاره؟

این همه ادعادت !این همه تقلیدت از من از کسای دیگه ! این همه اعتماد به نفست

نمی خوام از خودم تعریف کنم

ولی همه می دونن منو تو قابل قیاس نیستیم از هیچ نظر ولی من نمی دونم تو چرا نمی خوای خودت اینو قبول کنی هی منو با خودت مقایسه میکنی !و حتی بعضی اوقات منو پایین تر از خودت هم میشماری

اشکال نداره

ادامه بده ادامه  تو این راهی که داری میری برو

منم تو مسیر خودم هستم تغییر نمیکنم مطمئن باش اصلا تغییر نمیکنم

تو باز هم اون دم و گوش مخملی منو اون لبخند مسخره منو که با دیدتو اصلا مسخره نیست رو میبینی

فقط به ته صدای من وقتی داری واسم خالی میبندی دقت کن

به چشمام دقت کن

خودت همه چیزو میگیری

پ.ن: این نوشته و نوشته های دیگه مخا طب خاصی نداره ولی تو می تونی به خودت بگیری (این تو می تونی یه موجود فضایی تو کره ی مریخ باشه پس بازم مو جو دیت نداره ولی تو به خودت بگیر)

پ.ن:نمی دونم این چیه که جدیدا تو همه میمیره و از نوشتن بازشون میداره